برای یک بغل دستی...

 

به نام ِ واژه های بی طرفدار...
 یک سال متفتوت تکراری هم به پایانِ خودش نزدیک می شود نمی دانم که دقیقاً چطور، چگونه و اصلاً چرا همانگونه که نمی دانم گذشت اما خدا را شکر که گذشت... سال کنکور، از تابستان گرم پار/سالِ سختی بود به هر حال تا حدوداً پایان تابستانِ امسال...سختی هایی که فقط تحت یک شرایط قابل تحمل می شد... در دنیای که برادر برادر را می فروشر و پدر مادر را... و می بینیم فقر را در پشت عینک شکسته ی خواهر* سالی که سال خون تر از هر سالِ خونی بود...فقط و فقط و فقط این یک بغلدستی بود که بود تا باشم و من هم هستم چون او هست نه اینکه چون می اندیشم.**
یادش به خیر... اوایل تابستان سال گذشته... گرما، عرق، درس های مضحک، دبیر های حسود!!! نان بربریِ داغ و حرف های پوشالی که فقط با وجود بغل دستی قابل تحمل می شد... من و نگاه بغل/دستی که مرا سفت نگه می داشت روی پاهایم!!! بغلدستی ای که تابستان را محو NaCl بود!!! و نگاه خیره به ما باز هم از سوی دبیران حسود. پاییز، مدرسه، کلاس های پر و تو خالی!!! کنج سمت چپ، باز هم 2 نفر با عقاید زد دوگمایتیسم که در دیگران می نامیدند عقایدشان را پوشالی. دعوا در خانه، جنگ در مدرسه، درگیری با دبیر و تقلب و امتحان و بابل و تج/دید؟؟؟ و حرف هایی از این قبیل و درس خواندن نه برای جایزه بلکه ترس از تهدید... و به هرحال 2 پا که پیش می رفت مگر اینکه بعل/دستیِ آن را بکشد با تمامِ وجودِ غمگینش... و پایانی قابل پیش بینی...کلاسی تاریک و باز هم گوش دادن به آن سی /دی/ وانه ام می کند که درآن مردی آوازمی زند که کجای بغلم کنی....
*اشاره چند قسمت از آهنگ های یک خواننده
** می اندیشم، پس هستم...نظریه ی دکارت فیلسوف فرانسوی

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:کنکور,سال بد,مبلاد,محمدرضا,بغلدستی,نجفی, | 15:33 | نویسنده : Mohammadreza Sheikh hasani |

  • دانلود کتاب
  • وکیل